s-shop
از هر دری سخنی
درباره وبلاگ


از اینکه با نظرات سازنده تون ما رو در بهبود وبلگ یاری میکنید ازتون ممنونم
نويسندگان
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : H.R.3069
پیامک های ایرانسل در آینده ای نزدیک (آخر خنده)
 مشترک گرامی چه خبر؟
مامان بابا خوبن؟،
علی کوچولو چه طوره؟
الهی ایرانسل قربونش بره.

مشترک گرامی با 645200 ریال شارژ دیگر برنده 150 تومن شارژداخل شبکه بشوید. ...

مشترک گرامی چته؟
چرا تو فکری؟
عاشق شدی؟
آخه بدبخت! با این وضع گرونی کی عاشق می شه؟ ها؟

مشترک گرامی تو مسابقه ما شرکت کن با 20 لیتر بنزین جایزه !
با این کار مشت محکمی تو دهن همراه اول بزن!

مشترک گرامی یه طرح دارم بهاره.
یکی سیم کارت بخر
یکی ببر
یکی میارم در خونتون
یکی می دم به عموتون
یکی هم واسه عمتون
 
جمعه 26 خرداد 1398برچسب:chat,digey chat,chat room,chat irani,bodo chat, :: 17:4 :: نويسنده : H.R.3069

با سلام به شما باز دید کننده گرامی از اینکه ما رو مفتخر کردین و به ما سر زدین شما رو به یکی دیگه از وبلاگ های جذاب دعوت میکنم منتظر تون هستم

                                                          

عکس+فیلم+دانلود+خبری+زنان+دختران مجرد+مدل آرایش+مدل لباس+و...

در ضمن ما رو از نظرات سازنده تون بی نصیب نذارین با تشکر

میتونید از اینجاhttp://s-shop.blogfa.com وارد شوید

 

 

پیامک های روز پدر - 06 03 91

ای طنین نام تو بر گوش من ای پناه گریه ی خاموش من

همچو باران مهربان بر من ببار ای که هستی مثل ابر نو بهار

پدر عزیزم روزت مبارک

....................................

پدرم

به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد

سرم به خاک رهت ارجمند خواهد شد

لبی که زمزمه درد می کند شب و روز

به یمن روی تو پر نوشخند خواهد شد

روزت مبارک

....................................
ای پدر بوی شقایق می دهی

 

عاشقی را یاد عاشق می دهی

با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر

 

هر چه دارم از تو دارم ای پدر

روز پدر مبارک

....................................

پدر دستات برام گهواره بودن

 

چشات مثل چراغ خــونه من

بجز تو از همـــه دنیا بریدم

 

کسی رو مثل تو عاشق ندیدم

روزت مبارک پدر عزیزم

....................................

ز گلشن هستی چو خدا دانه ی ما کاشت

بر ریشه ی ما آب،پدر مایه پدر بود

در باغ وجود آفت و نقصان وملالت

در دفع هم آرایه و پیرایه پدر بود

پدرم روزت مبارک

....................................

پدر جان قسم بجان عزیز ات که هیج گاه

یاد شکوه مند تو إز دل نمی رود

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

نقشی تو هم دمی ز مقابل نمی رود

روزت مبارک

....................................

چون سایه ی رب بر سر ما سایه پدر بود

برسایه ی رب در صحف همسایه پدر بود

ایزد چو بفرمود که او رب صغیر است

در دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود

پدرم روزت مبارک

ترسناک‌ترین استخرجهان در طبقه 38 یک آسمان خراش!! + عکس

ترسناک‌ترین استخر جهان در بالای ساختمان آسمان خراشی در سنگاپور ساخته می‌شود.
ساخت این استخر که در سال 2016 میلادی کامل خواهد شد در ارتفاعی معادل با طبقه سی و هشتمین و در فاصله بین ساختمان دو برج ساخته خواهد شد.
این برج مسکونی در منطقه «بیشان» سنگاپور چشم‌انداز خیره‌کننده‌ای را برای ساکنان این ساختمان و ساختمان‌های اطراف آن بوجود می‌آورد.
ساکنان این دو برج همچنین می‌توانند از طریق پل‌هایی که در طبقه 14 و 26 آن تعبیه می‌شود به این دو ساختمان رفت و آمد کنند.

 



ادامه مطلب ...
آهنگ احساسی مجید خراطها به نام «بی انصاف»
نوجوان 18 ساله تونسی BMW را حیرت زده کرد!+عکس

این اتومبیل (BMW X9) که به گفته کارشناسان کمپانی بی ام و یکی از خارق العاده ترن طرحهاست توسط یک نوجوان 18 ساله تونسی طراحی شده که به گفته خود او از حرکت اتوموبیل ها روی شنهای صحرا طرح آنرا الهام گرفته است. گفتنی است این کمپانی قرار دادی را با این نوجوان جهت اجرایی کردن این طرح و تولید انبوه آن بسته است. ...

دختران شایسته ایران!! +عکس

شوماخر ایران

لاله صدیق قهرمان اتومبیل‌رانی در معرفی خودش به صفات حساس و زود رنج، دل‌رحم، سمج در انجام کار، ساده و بی‌آلایش و مخالف زورگوئی اشاره می‌کند



ادامه مطلب ...
اقدام جالب عروس داماد ورزشکار در مراسم ازدواجشان +عکس

 عروس دونده روز عروسی اش به همراه داماد در یک مسابقه دو همگانی شرکت کرد.در حالیکه همه عروسها در روز ازدواجشان نگران به موقع رسیدن به مراسم و برگزار شدن هرچه بهتر مراسم عروسیشان هستند "سارا مارتین" که دیوانه وار عاشق دویدن است به همراه شوهرش در یک مسابقه دو به رقابت با 106 دونده دیگر پرداختند



ادامه مطلب ...

آهنگ زیبای علیرضا روزگار به نام «شقایق های پرثمر»

 

چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، حتما این را بخوانید!
 

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروم می‌آورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
 

شرکت یک دو جنسیتی در رقابت های ملکه زیبایی کانادا +عکس
 

آنچه رقابت‌های امسال انتخاب ملکه زیبایی را متفاوت جلوه داده است شرکت یک پسر دختر شده‌ای است که در پی شکست در ورود به مرحله پایانی به شدت گریه کرد. جینا تالاکووا توانست بین 12 رقابت کننده تا مرحله حساس مسابقه انتخاب ملکه زیبایی پیش رود اما از رسیدن به دور بعدی بازماند.

او اولین دو جنسیتی است که در چنین رقابت‌هایی شرکت می‌کند. جینّا تالاکووا 23 سال پیش پسر به دنیا آمد. چهار پنج ساله بود که خانواده‌اش دریافتند که پسرشان، وضع متفاوتى دارد.

با مشورت پزشکان به مدت 10 الى 12 سال تحت درمان هورمونى قرارش دادند. در 19 سالگى عمل جراحى تغییر جنسیت بر او انجام شد. اما 2 سال گذشت تا توانست در 21 سالگى شناسنامه اى با عنوان «خانم» بگیرد. این مسابقات در شهر تورنتوى کانادا برگزار شد. چنین مسابقه اى همه ساله در سطح کانادا غالباً بیش از 100 میلیون تماشاگر داشته که در امریکا و کانادا جزئیات آن را از طریق تلویزیون‌ها دنبال مى کنند. در رقابت‌های امسال همچنین 4 دختر عرب نیز شرکت داشتند که از بین آن‌ها مجد السعودی که یک اردنی تبار است توانست به عنوان دوم دست یابد.

گفتنی در این مسابقات یک دختر ایرانی تبار به نام سحر بی نیاز به مقام اول دست یافت.

پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : H.R.3069
آهنگ جدید و زیبای «نمی دونم» / فریدون آسرایی
 


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : H.R.3069
تیپ جدید علی دایی در شبکه خبر/مجید از تهران
 


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : H.R.3069

از 0 تا 100 یک نقاشی بسیار زیبا (حتما ببینید)
 


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:4 :: نويسنده : H.R.3069
آهنگ زیبا به نام 'معجزه' از رضا صادقی
 


ادامه مطلب ...
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:43 :: نويسنده : H.R.3069

جنیفر لوپز و خواهران زشتش!+تصاویر

 
 
 
 


ادامه مطلب ...
یک شنبه 3 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : H.R.3069
                                   طالع بینی ازدواج برای دختران مجرد

فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.

 



ادامه مطلب ...
 
        دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن !

دختر بودن یعنی پنکیک زدن به جای صورت شستن !

...



ادامه مطلب ...
شنبه 2 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده : H.R.3069

1) خانم هایی که موهایشان را از پشت گوش هایشان محکم می بندند، انسان هایی گوشه گیر هستند که اغلب میل به عزلت و تنهایی دارند، این ها به راحتی نسبت به دیگران اطمینان نمی کنند.
 


ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
پيوندها
  • s-shop
  • wmmer
  • عشق تنها
  • میکده دل
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان s-shop و آدرس s-shop.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 112
بازدید ماه : 112
بازدید کل : 14906
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Google PageRank Checker Powered by  MyPagerank.Net

نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by 20Tools
مشاهده و دریافت کد