s-shop
از هر دری سخنی
درباره وبلاگ


از اینکه با نظرات سازنده تون ما رو در بهبود وبلگ یاری میکنید ازتون ممنونم
نويسندگان
اقدام جالب عروس داماد ورزشکار در مراسم ازدواجشان +عکس

 عروس دونده روز عروسی اش به همراه داماد در یک مسابقه دو همگانی شرکت کرد.در حالیکه همه عروسها در روز ازدواجشان نگران به موقع رسیدن به مراسم و برگزار شدن هرچه بهتر مراسم عروسیشان هستند "سارا مارتین" که دیوانه وار عاشق دویدن است به همراه شوهرش در یک مسابقه دو به رقابت با 106 دونده دیگر پرداختند



ادامه مطلب ...
چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، حتما این را بخوانید!
 

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروم می‌آورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
 

جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, :: 3:24 :: نويسنده : H.R.3069
حمله به جسد میلیاردر معروف تهرانی!!
 
دنیای عجیبی است، ما آدم‌ها هنوز نمی دانیم در جست‌وجو چه چیزی هستیم؛ گاه در شرایط و موقعیتی قرار می گیریم که ابتدایی ترین اصول انسانی خود را از یاد می بریم و با رفتارهای نه چندان معقول تصور می کنیم، همیشه سوار بر اسب مراد چهار نعل در صحرای خودخواهی جولان خواهیم داد.

چندی پیش یکی از دوستان که به نوعی رابط خبری نیز هست در حالی که بسیار مضطرب و هیجان‌زده بود، در تماس تلفنی کوتاه از من خواست خود را در اولین فرصت به گورستان برسانم. می‌دانستم که او خبر ویژه‌ای دارد که این چنین خواسته تا سریع در گورستان حاضر شوم.
به سرعت عازم گورستان شدم. همانگونه که انتظار داشتم، به فاصله کمی از محل غسالخانه انتظار مرا می‌کشید.
هنوز مدت زیادی از حضورم در این محل نمی‌گذشت که متوجه شدم، زن میانسالی در کنار جسد مرده‌ای که آثار لگد روی کفن او مشاهده می‌شد، نشسته بود و اشک می‌ریخت.
آن روز متوجه شدم، مرد مرده‌ای که پس از مرگ مورد حمله قرار گرفته، یکی از میلیاردرهای معروف تهران بود که جسد بی‌جان او از سوی فرزندان بی‌عاطفه‌اش مورد حمله قرار گرفته است!
باور کردنی نبود؛ اما حقیقت داشت و با کنکاش‌های بعدی متوجه شدم، مرد میلیاردر سال‌ها پیش و پس از فوت همسرش به تنهایی زندگی می‌کرد و فرزندانش که هر کدام لقب دکتر و مهندس را در ابتدای نام خود یدک می‌کشند، در سال‌های تنهایی پدر در خارج از کشور به سر می‌بردند.
این بی‌توجهی باعث شده بود تا پیرمرد سرانجام برای رتق و فتق امور خویش به توصیه یکی از دوستانش، زن میانسال را به عنوان خدمتکار به استخدام درآورده بود تا این که پس از 5 سال از استخدام زن پرستار اجل به مرد میلیاردر مهلت نداده و او را به دیار باقی کشانده بود.
فرزندان پیرمرد وقتی خبر فوت پدر را شنیده بودند، سراسیمه از دیار فرنگ خود را به تهران رسانده بودند تا در مراسم کفن و دفن او حضور پیدا کنند.
وقتی آنها جسد پدرشان را از سردخانه تحویل گرفته و به غسالخانه سپرده بودند، از طریق وکیل پدر متوجه شده بودند، مرد میلیاردر اموال و ثروت باقی مانده‌اش را به زن خدمتکار که کنار جسد می‌گریست بخشیده است.
فرزندان بی‌عاطفه که متوجه بخشش ثروت توسط پدر شده بودند با حمله به جسد کفن‌پیچ، او را لگدمال کرده و سپس با رها کردن پیکر بی‌جان او محل را ترک کرده بودند و...
نگاهی به جسد رها شده مرد میلیاردر می‌اندازم که روزگاری نه چندان دور با اسم و شهرتی که برای خود رقم زده بود، مورد احترام بسیاری از مردم این شهر بود و اکنون جنازه او تنها و بی کس رها شده بود.
آن روز یکی از حاضران در گورستان که از موضوع اطلاع پیدا کرده بود، بانی خیر ‌شد و با کمک چهار نفر از کارگران گورستان، جسد مرد میلیاردر غریبانه از محل منتقل و دفن شد.
از گورستان بیرون می‌آیم، پیرمردی در انتظار تاکسی است، باران نم نمک شروع به باریدن کرده است. او را سوار می‌کنم، بعد از سلام می‌گوید: خدا عاقبت همه را ختم به خیر کند وقتی لبخند مرا می‌بیند ادامه می‌دهد: کاش ما آدم‌ها می دانستیم یک روز همه خواهیم مرد. پیرمرد حرف می‌زد و من همچنان در اندیشه مرگ مرد میلیاردر بودم.

 

منبع:جام جم

یوزر و پسورد NOD32 (سوم خرداد)

Username: TRIAL-66422741
Password: xuv6dx68e4


Username: TRIAL-66394141
Password: 3dpbn2ksph


Username: TRIAL-66394147
Password: 2kv66ah5hf


Username: TRIAL-66394154
Password: ffjfrb65re


Username: TRIAL-66402456
Password: aave42tpx3


Username: TRIAL-66402462
Password: 8e5ajbs2s2


Username: TRIAL-66402467
Password: xxb87rdkj5


Username: TRIAL-66331483
Password: 58n7426um6


Username: TRIAL-66422705
Password: 2ux7v5tnee


Username: TRIAL-66422706
Password: tcrvr656rt


Username: TRIAL-66422717
Password: pkdx3ucj4f


Username: TRIAL-66422745
Password: c8vx4msmfr


Username: TRIAL-66423573
Password: kermjs3me4


Username: TRIAL-66423578
Password: cx2k7an777


Username: TRIAL-66418526
Password: 3vrpjjbd8e


Username: TRIAL-66402489
Password: nemcr7ud6e


Username: TRIAL-66402503
Password: 5hhftjen8c


Username: TRIAL-66418503
Password: eashpdk7ce


Username: TRIAL-66418507
Password: pffvfkvhjk


Username: TRIAL-66418511
Password: 5sfn6ajvka


Username: TRIAL-66418518
Password: kuuke7s57f


Username: TRIAL-66422720
Password: 8ek3thnftr


Username: TRIAL-66422690
Password: 8kuut2a7n3


Username: TRIAL-66422698
Password: j2bua47n7e


Username: TRIAL-66394155
Password: bxc7mdek4t


Username: TRIAL-66394162
Password: rt2f8e4kbt

 

چگونگی آپدیت کردن:
پنجرۀ اصلی NOD 32 رو باز کرده و بر روی گزینۀ Update از سمت چپ کلیک کنید. در این قسمت گزینۀ Username and password setup رو بزنید و یکی از یوزر و پسورد های اینجا را وارد کنید و پنجره را ok کنید. سپس بر روی Update virus signature database کلیک کنید تا آپدیت انجام شود. در صورتی که پسورد شما expire شده باشد، مجددا یک یوزر و پسورد جدید را تست کنید.

تفاوت Smart Security و NOD32:
Smart Security نسخه ای هست شامل آنتی ویروس (NOD32) و firewall و Anti spam. در صورتی که به دو قابلیت آخر نیاز دارید، این نسخه برای دانلود توصیه میشه. اما نسخه NOD32 فقط آنتی ویروس هست و firewall و Anti spam رو در خودش نداره.

محل ذخیره فایل های آپدیت:
فایل های آپدیت NOD32 و همچنین Smart Security در دو ویندوز xp و vista/7 در مسیر های زیر ذخیره می شوند:

در ویندوز xp:
C:\Documents and Settings\All Users\Application Data\ESET\ESET NOD32 Antivirus\Updfiles

در ویندوز vista/7:
C:\ProgramData\ESET\ESET NOD32 Antivirus\Updfile

البته قبل از دسترسی به این مسیر ها باید فایل های پنهان رو unhide نمایید.

علت قرمز یا نارنجی شدن آیکون NOD32:
قرمز یا نارنجی شدن رنگ آیکون نرم افزار دلایل مختلفی می تواند داشته باشد، به طور مثال یکی از دلایلی که با رنگ نارنجی نشان داده می شود، خاموش بودن windows update است که به دلیل آپدیت نبودن ویندوز شما، اخطاری داده می شود. البته این مورد مشکلی در عملکرد آنتی ویروس ایجاد نمی کند و می توانید به این شکل آن را غیر فعال کنید:
پنجره ی اصلی آنتی ویروس را باز کرده و f5 را بزنید، شما از سمت چپ وارد Tools و System Update شوید و در سمت راست از لیست موجود گزینه ی No Update رو انتخاب کنید.
از دلایل قرمز شدن رنگ آیکون نیز، آپدیت نبودن آنتی ویروس و expire شدن پسورد آن می باشد. حتی در بعضی از موارد با وارد کردن یک پسورد جدید و آپدیت نیز همچنان رنگ قرمز وجود دارد، در این حالت می توانید به تب Protection Status به پنجره اصلی نرم افزار رفته و دلیل آن رامتوجه شوید.
در بعضی از موارد نیز در تب Protection Status، آنتی ویروس را Expire شده اعلام می کند، در این مورد اگر نسخه ی آنتی ویروسی که استفاده می کنید trial نباشد، می توانید با تعویض یوزر و پسورد مشکل را حل کنید.

An error occurred while downloading update files:
یکی از خطا هایی که بسیاری از کاربران در هنگام آپدیت دریافت می کنند، خطایی هست که در بالا ذکر شده. برای رفع این خطا در پایین پنجره NOD32 بر روی گزینه Change کلیک کنید تا در حالت Advance Mode قرار بگیرید، سپس از منوی بالا گزینه ی Setup را باز کرده و وارد Proxy Server Setup شوید، در این قسمت اگر از Proxy Server استفاده نمی کنید نباید چیزی وارد شده باشد، اگر Ip سروری وجود دارد آن را حذف کنید.

عکس/ نهایت بدشانسی در دانلود یک فیلم !

 
 
 


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : H.R.3069
ازدواج رایج دختران کم سن و سال در عربستان
 


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 6 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 23:58 :: نويسنده : H.R.3069
گزارشی تکان دهنده از ختنه زنان!
حدود یکصد هزار زن در انگلستان بطور غیر قانونی توسط پزشکان ختنه می شوند. این کار علی رغم میل آنها انجام می گیرد و حتی در میانشان دختران ده ساله نیز به چشم می خورد.


ادامه مطلب ...
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 19:1 :: نويسنده : H.R.3069

جدیدترین تست روانشناسی (حتما امتحان کنید)

 
 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:55 :: نويسنده : H.R.3069

سرکش ترین بنز دنیا +عکس

سیستم انترتین منت و صوت و تصویری داخل اتومبیل تمام کامپیوتری است و سیستم کنترلی COMAND در آن تعبیه شده است.
 
 


ادامه مطلب ...
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : H.R.3069

تصویر کثیف، پسر هوسران را به خود آورد!!

 
 
 


ادامه مطلب ...
05 اردیبهشت 1391 / 24April 2012
یوزر و پسورد NOD32
 
 
 


ادامه مطلب ...
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:32 :: نويسنده : H.R.3069

 

با توجه به اینکه برخی از مارک ها بر روی اجناس تقلبی بوده و موجب فریب مصرف کنندگان می شود، آگاهی نسبت به آنها لازم و مفید می باشد.
 
 


ادامه مطلب ...
یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : H.R.3069
 
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید چشمانش تار شده بود و گام هایش مردد و لرزان بود .
...


ادامه مطلب ...
 
        دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن !

دختر بودن یعنی پنکیک زدن به جای صورت شستن !

...



ادامه مطلب ...
شنبه 2 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده : H.R.3069

1) خانم هایی که موهایشان را از پشت گوش هایشان محکم می بندند، انسان هایی گوشه گیر هستند که اغلب میل به عزلت و تنهایی دارند، این ها به راحتی نسبت به دیگران اطمینان نمی کنند.
 


ادامه مطلب ...
پيوندها
  • s-shop
  • wmmer
  • عشق تنها
  • میکده دل
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان s-shop و آدرس s-shop.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 351
بازدید کل : 15145
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Google PageRank Checker Powered by  MyPagerank.Net

نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by 20Tools
مشاهده و دریافت کد